آسمانیها

کانون فرهنگی عاشورا (آسمانیها)

آسمانیها

کانون فرهنگی عاشورا (آسمانیها)

الهی

خدایا! سینه ام را بگشای که دردهای تمام عالم را در آن جای دهم.

حتی درد محکوم شدن به گناه ناکرده ام را!!

الهی! آنچه ما خود را کِشتیم به بَر میار و آنچه تو ما را کِشتی آفتِ ما از آن بازدار، من چه دانستم که مزدور اوست که بهشتِ باقیِ او را حظ است و عارف اوست که در آرزوی یک لحظه است، من چه دانستم که مزدور در آرزوی حور و قصور است و عارف در بحر عیان غرقه ی نور است.

الهی! ما را بر این درگاه همه نیاز روزی بود که: قطره ای از آن شراب بر دل ما ریزی. تا کِی ما را بر آب  و آتش بر هم آمیزی؟ ای بخت ما از دوست رستخیزی.

الهی! از نزدیک نشانت می دهند و برتر از آنی، وز دورت می پندارند و نزدیکتر از جانی، موجودنفس های جوانمردانی، حاضرِ دلهای ذاکرانی

مناجات شعبانیه (۲)

 خدایا من چگونه ماءیوس شوم از اینکه پس از مرگ مورد حسن نظر تو واقع گردم در صورتى که در دوران زندگیم جز به نیکى سرپرستیم نکردى خدایا سرپرستى کن کار مرا چنانچه تو شایسته آنى و توجه کن بر من به فضل خویش که همچون گنهکارى هستم که نادانیش سراپا او را فراگرفته.

 خدایا براستى تو گناهانى را در دنیا بر من پوشاندى که من به پوشاندن آنها در آخرت محتاج ترم (در دنیا پوشاندى ) با اینکه آشکارش نکردى براى هیچیک از بندگان شایسته ات اى خدا پس در روز قیامت در برابر دیدگان مردم مرا رسوا مکن خدایا جود و بخششت آرزویم را گستاخ کرده و گذشت تو برتر است از عمل من.

 خدایا مرا در آن روزى که میان بندگانت داورى کنى به دیدارت مسرور ساز خدایا عذرخواهى من به درگاهت عذرخواهى کسى است که بى نیاز نشده از پذیرفتن عذرش پس عذر مرا بپذیر اى بزرگوارترین کسى که گنهکاران به درگاهش معذرت خواهى کنند.

 خدایا حاجتم را بازمگردان و طمعم را به نومیدى مکشان و امید و آرزویم را از درگاهت قطع مفرما خدایا اگر خوارى مرا خواسته بودى راهنمائیم نمى کردى و اگر رسوائیم را مى خواستى تندرستیم نمى دادى خدایا گمان ندارم که مرا بازگردانى در مورد حاجتى که عمر خویش را در خواستن آن از تو سپرى کردم .

خدایا ستایش خاص تو است ستایش ابدى جاویدان همیشگى که فزون شود ولى کم نگردد بدان نحو که دوست دارى و خوشنود شوى خدایا اگر مرا به جنایتم مأخوذ دارى من هم تو را به عفوت بگیرم و اگر به گناهم بگیرى من هم تو را به آمرزشت بگیرم و اگر به دوزخم ببرى بدوزخیان اعلام مى کنم که من تو را دوست دارم.

 خدایا اگر عمل من در جنب اطاعت تو کوچک است ولى آرزویم در کنار امید تو بزرگ است خدایا چگونه من از پیش تو محروم برگردم با اینکه چنان حسن ظنى من به جود و بخششت داشتم که مرا مورد رحمت خویش قرار داده با نجات بازم خواهى گرداند .

خدایا من عمرم را در حرص غفلت از تو سپرى کردم و جوانیم را در مستى دورى از تو از بین بردم و از اینرو خدایا بیدار نشدم در آن روزگارى که به کرم تو مغرور بودم و به راه خشم تو متمایل گشته بودم خدایا من بنده تو و فرزند بنده توام که در برابرت ایستاده و به وسیله کرم تو به درگاهت توسل جویم.

مناجات شعبانیه (1)

خدایا درود فرست بر محمد و آل محمد و بشنو دعایم را هنگامى که تو را خوانم و بشنو صدایم را هر گاه تو را صدا زنم و رو به من کن هرگاه با تو راز گویم زیرا من به سوى تو گریختم و پیش رویت ایستادم در حال بیچارگى و فروتنى به درگاهت و امیدوارم ثوابم را که در پیش تو است.

 و تو آنچه را من در دل دارم مى دانى و حاجتم را آگاهى و از نهادم باخبرى و سرانجام کار و سرمنزل من بر تو روشن است و نیز آنچه را مى خواهم از گفتارم بدان لب گشایم و آن طلبى را که مى خواهم به زبان آرم و امید آن را براى سرانجام کارم دارم ، اى آقاى من مقدّرات تو بر من جارى گشته در آنچه از من تا آخر عمر سر زند چه از کارهاى پنهانم و چه آشکارم و بدست تو است نه به دست دیگرى کم و زیاد شدن و سود و زیان من

خدایا اگر توام محروم کنى پس کیست که روزیم دهد و اگر تو خوارم کنى پس کیست که یاریم دهد خدایا پناه برم به تو از خشمت و فرو ریختن عذابت خدایا اگر من شایستگى رحمت تو را ندارم ولى تو شایسته آنى که از زیاده بخششت به من احسان کنى.

 خدایا خود را چنان مى نگرم که گویا در برابرت ایستاده و آن توکل نیکویى که بر تو دارم بر سر من سایه افکنده و تو نیز آنچه را شایسته آنى درباره من فرموده و مرا در سراپرده عفو خویش پوشانده اى.

 خدایا اگر بگذرى پس کیست که از تو بدین کار سزاوارتر باشد و اگر مرگم نزدیک شده و عملم مرا به تو نزدیک نکرده من به ناچار قرار مى دهم اقرار به گناه را وسیله خویش به درگاهت.

 خدایا من بر خویشتن ستم کردم در آن توجهى که بدان کردم پس واى بر او اگر نیامرزیش خدایا پیوسته در دوران زندگى نیکى تو بر من مى رسد پس نیکیت را در هنگام مرگ نیز از من مگیر.

الهی

الهی! ای سزای کرم و ای نوازنده ی عالم نه با جز تو شادیست و نه با یاد تو غم، خصمی و شفیعی و گواهی و حکم، هرگز بینما نفسی با مهر تو بهم، آزاد شده از بند وجود و عدم بازرسته از رحمت لوح و قلم، در مجلس انس قدح شادی بر دست نهاده دمادم.   الهی! کار آن دارد که با تو کاری دارد، یار آن دارد که چون تو یاری دارد، او که در دو جهان ترا دارد هرگز کی ترا بگذارد؟ عجب آنست که او که تو را دارد، از همه زارتر میگذارد، او که نیافت به سببِ نایافت می زارد، او که یافت باری چرا می گذارد؟ در بر آن را که چون تو یاری باشد چون گریه کند سیاهکاری باشد

الهی

خداوندا! یکدل پر درد دارم و یک جان پر زجر، عزیز دو گیتی! این بیچاره را چه تدبیر؟

 

خداوندا! درماندم، نه از تو، و لکن درماندم، در تو، اگر هیچ غائب باشم گویی کجایی، . چون با درگاه آئیم در را بنگشایی. خداوندا!چون نومیدی در ظاهر اسلام حرمان است و امید در عین حقیقت بی شک یک نقصان است میان این و آن رهی را با تو چه درمان است؟ چون شکیبایی در شریعت از پسندیدگی نشان است و ناشکیبایی در حقیقت عین فرمان است، میان این و آن رهی را با تو چه برهان است؟

 

کاش

کاش چشم گل زهرا به دل ما افتد

                                         با نگاهش به دل غمزده تاثیر کند

کاش از روی ترحم گذرد بر دل من

                                          خود سازد دل ، ویرانه تعمیر کند

کاش صاحب نفسی همدم این خسته  شود

                                          که ز گرمی لبش مسئلع تغییر کند

چند سالی است که از هجر رخش میگرئیم

                                           کاش با نیم نگاهی از همه تقدیر کند

کاش با آن قلم عشق شبی نام مرا

                                       در میان صُحُفِ فاطمه تحریر کند

کاش روزی بزند تکیه به دیوار حرم

                                        با همان لحن علی نغمه ی تکبیر کند

 

کاش جز مجلس او جای دگر پا ننهم

تا فقط مجلس او جان مرا سیر کند

الهی

الهی! شادبدانیم که اول تو بودی و ما نبودیم. کار تو گرفتی و ما نگرفتیم، قیمت خود نهادی و رسول خود فرستادی.

الهی! اینهمه نواخت، از تو، بهره ی ماست، که در هر نفسی چندین سوز و نور عنایت تو پیداست، چون تو مولی کراست، و چون تو دوست کجاست؟ و به آن صفت که تویی خود جز زین نه رواست این همه نشانست آیین فرداست، این خود پیغام است و خلعت برجاست.

الهی! دانی به چه شادم با آنکه نه به خویشتن به تو افتادم تو خواستی نه من خواستم، دوست بر بالین دیدم چون از خواب برخاستم.

الهی! فریاد از این خواری خود، که کس را ندیدم به زاری خود،

           فریاد از این سوز که از فوت تو در جان ما! در عالم کس نیست که ببخشد بروز و زمان ما.