آسمانیها

کانون فرهنگی عاشورا (آسمانیها)

آسمانیها

کانون فرهنگی عاشورا (آسمانیها)

مسئولیت ما

"این که حسین فریاد مى‏زند - پس از این که همه عزیزانش را در خون مى‏بیند و جز دشمن کینه توز و غارتگر در برابرش نمى‏بیند - فریاد مى‏زند که: «آیا کسى هست که مرا یارى کند و انتقام کشد؟» «هل من ناصر ینصرنى؟»؛ مگر نمى‏داند که کسى نیست که او را یارى کند و انتقام گیرد؟ این «سؤال»، سؤال از تاریخ فرداى بشرى است و این پرسش، از آینده است و از همه ماست و این سؤال، انتظار حسین را از عاشقانش بیان مى‏کند و دعوت شهادت او را به همه کسانى که براى شهیدان حرمت و عظمت قائلند، اعلام مى‏نماید.

امام حسین‏علیه السلام مظهر و سمبل حق است که در همه عصرها، چون نمادى زنده و خروشان، ظهور پیدا مى‏کند و همه کسانى را که از پاسدارى حقیقت زمان خود طفره مى‏روند، به یارى مى‏طلبد و در واقع یارى طلبیدن امامِ عشق در کربلا، انعکاس موج اندیشه اسلامى براى کمک به حق در همه زمان‏هاست. «هل من ناصر ینصرنى»، یعنى آیا کمک کننده‏اى هست که حق را یارى کند؟(شریعتی)

ببخشید نشناختمت

ببخشید که نشناختمت !!!!!!!!!!

از همان ابتدای مراسم سینه زنی و نوحه سرایی در هیئت نگاه  عاشقم  را  به  در  دوخته  بودم . نگرانِ نیامدنت بودم . شاید هم نگرانِ آمدنت ، که بیائی و از من رو بگیری ! دیر کرده بودی ، از مجلس   خیلی   نمانده   بود  !   گفتم   نکند نشانی این جا را نداری ، اما به خودم خندیدم ، مگر می شود نشانی مجلسی را که برایت برپا می کنند ندانی ! طاقت نیاوردم و کنار در ایستادم تا به محض دیدنت ، اولین کسی باشم که به تو خوش آمد می گویم ، کفشهایت را بگیرم و بهترین جای مجلس را برایت آماده کنم ! مجلس تمام شد . بغضِ غریبی راه گلویم را بسته بود ، از این که نیامده بودی ناراحت بودم ! به داخل هیئت برگشتم ، بوی خوش سیب همه جا را پُر کرده بود ، آری ، تو آمده بودی ، از همان اول ! همه خوشحال بودند از دیدن تو ، و فقط من تو را ندیده بودم ، تو داخل هیئت بودی و من کنارِ در، انتظارت را می کشیدم . از کنارم رد شده بودی و من ... .   « ببخشید که نشناختمت ! ! »

                                                   منت کشی ز یوسف بطها بروی چشم

نمایش عبودیت

نمایشنامة اوج عبودیت

 

ماه شب عاشورا آرام و پریده رنگ ، به دشت کربلا می تابید . صدای سکوت ، سکوتِ فضا را سنگین کرده بود . فریاد خاموشی سکوت در سراسر دشت پیچیده بود . در دل عده ای بیم و هراس و در دل عده ای دیگر ، امن و قرار . انگار شب قصد سحر شدن نداشت . تشنگی بر طاقت فرسا بودن گذر ثانیه ها افزوده بود و در این میان ، آشناترین آشنا در میان خیمة غریب خود نمایش اوج عبودیت را به انتظار نشسته بود ، در میان دو انگشت خود مقصد را به همراهانش نشان داده بود ، از این رو دلهای یارانش آرامش یافته بود . صبح روز دهم عاشورای سال 61 هجری ، نماز صبح را با یارانش گذارد و هنوز تعقیبات نماز تمام نشده بود که دشمن طبل جنگ را به صدا درآورد و در مقابل آزاده ترین آزادگان و نماد راستین رهایی از بندگی ، فریاد یا جنگ یا تسلیم را برآورد ؛ بی خبر از آنکه ، آنان مصداق این بیت شعرند :            

              ما زنده به آنیم که آرام نگیریم                   موجیم که آسودگی ما عدم ماست

با هر تغییر مکان خورشید به سمت وسط آسمانِ آبی رنگ ظهر کربلا ، تک تک یاران خون خدا ، به سوی مقصود می شتافتند و از استقبال باشکوه آسمانیان بهره مند می شدند . چه مراسم باشکوهی در دل آسمان برای لب تشنگان برپا بود ؟ خدا می داند . به راستی به کدامین شراب ناب مست بودند که حد را با تازیانة شمشیر بر آنها جاری می کردند و خم به ابرویشان نمی آمد ؟ آفتاب به وسط آسمان رسیده بود ندای « هَل مِن ناصِر یَنصُرُنی » خون خدا به گوشها می رسید . امّا در دلهای از خدا بریده کارگر نمی افتاد و دریغ از لبیک گفتن احدی به وی .  فرزند رسول خدا ، پسر شیر خدا ، عزیز فاطمة زهرا ، دستگیر اهل عالم ، با همة آشناییَش ، غریب و تنها در دل یک صحرای خشک و خشن ، با لب تشنه ، در میان یزیدیان فریاد امداد طلبی برمی آورد و مگر قلبی که آلوده به دنیا گشته توان لبیک گفتن را دارد ؟ این اوج نمایشنامه ای ایست که از غدیر آغاز شد و هرگز پایان نمی پذیرد تا رجعت سرخ هنرمند یکتای آن در با شکوهترین صحنه ، زیباترین پرده و جان گدازترین متنها . نمایشنامة کربلا نه تنها پایان نیافت بلکه غروب خورشید ظهر عاشورا ، فصل جدید آن و آغازگر پردة زیبای آن است که تا همیشة تاریخ با یادآوری یاد و خاطرة  آن شمر و یزیدیان زمان شناخته و در بطن خفه شوند،حتی اگر به قیمت عزیزترینِ چیزها تمام شود .                                                                                              

 

) آثار شهادت امام حسین‏ علیه السلام

برخى درباره آثار شهادت حسینى تردید کردند! و آن را قیامى خوانده‏اند که شکست خورده است؛ شگفتا! کدام جهاد و کدام جنگِ پیروزى بوده است که دامنه فتوحاتش در سطح جامعه در عمق اندیشه و احساس و در طول زمان و ادوار تاریخ، این همه گسترده و عمیق و بارآور باشد؟... حسین با شهادت «ید بیضاء» کرد، از خون شهیدان «دم مسیحائى» ساخت که کور را بینا مى‏کند و مرده را حیات مى‏بخشد... اما نه تنها در عصر خویش و در سرزمین خویش، که «شهادت» جنگ نیست، رسالت است؛ سلاح نیست، پیام است؛ کلمه‏اى است که با خون تلفظ مى‏شود.

تأثیر حادثه کربلا، هم در بستر زمان خود و هم در طول تاریخ، عمیق و فراگیر بوده است. نهضت‏هایى که با فاصله کمى با الهام‏گیرى از قیام خونین کربلا شکفتند - مانند قیام توابین و ابومسلم خراسانى - و جان‏هاى مردمى که از ترنم خون‏هاى گرم شهیدان کربلا زندگى یافتند، معدود نیستند؛ انقلاب اسلامى شاهد و مثالى زنده در عصر حاضر است که هم در شروع نهضت، پیروزى انقلاب، ثبات نظام و ادامه آن تا هم اکنون همواره زیر درخشش پرتو عشق به اباعبدالله الحسین‏علیه السلام جریان یافته است. به راستى کدامین عشق و ایمان جوشان براى پیشبرد انقلاب اسلامى مى‏توانست به اندازه عشق و ایمان حسینى مؤثر باشد؟ (شریعتی)