آسمانیها

کانون فرهنگی عاشورا (آسمانیها)

آسمانیها

کانون فرهنگی عاشورا (آسمانیها)

رمضان ماهِ بهارِ فصلِ خزانِ دنیا

دل که هوای پرواز می کند، دل که بی تاب ماندن می شود، چشمها که بهانه باریدن می گیرند، زبان که زمزمه نیایش می جوید،دستها که تشنه قنوت می شوند، نسیم رحمت ربانی وزیدن می گیرد. ابرهای فاصله کنار می روند.،دل اوج می گیرد، روح آسمانی انسان سبز می شود و رمضان طلوع می کند. این روزها خورشید مهربان تر می تابد، ملائک الهی برای شنیدن مناجات بندگان به زمین می آیند، دل هوای عرش می کند،بی خود از خود.

قلب می تپد برای زندگی برای اوج گرفتن، کندن، کندن از زمین پرواز رهایی.

و رمضان «قطعه ای از بهشت است در جهنم سوزان دنیای مادی». یک ماه استثنایی، فرصتی برای ابراز شوق بندگی خالق یکتا.

رمضان فصل شکفتن است، موعد اروج،معراج تا خدا،پله های فاصله را طی کردن، الهی شدن و رنگ و بوی خدا گرفتن.

رمضان شهرالله است، ماه ضیافت الهی، همه بر خوان گسترده نعمات او میهمانیم.

چیدن سفره های بی ریای افطاری ، نان و خرما تو را تا نخلستانهای غریب کوفه می برد و مردی تنها در میان نخلستان در چاه زمزمه می کند،زمزمه های عاشقانه و از سوز دل و منتهای خضوع و بندگی، او فرشتگان را نیز به میهمانی اشک و خضوع می خواند.

رمضان ماه علی (ع) است. فصل عروج او، موعد رهایی او از بند تن واز قفس دنیا، از شر نامردمان کوفه، رمضان ماه شب زنده داریست. نیمه شبها به بهانه سحری برخاستن و سجاده نیایش گشودن. سحر بهانه ایست برای درک مناجات نیمه شب در خلوت انس با معبود،

معاشقه با تک تک واژه های نماز و دعا، « دعای سحر» و خدا را با تمام صفاتش فریاد زدن.

زمزمه، زمزمه، فریاد، رها شدن از تن،گذشتن از مرز خود،قنوت سبز گرفتن، پرواز بر فراز گلدسته ها، معلق شدن در فضای لایتناهی رحمت واسعه الهی، آسمانی شدن و به او پیوستن.

قاصدک(شهدا)

سوگند به تمام سنگرهایتان،به گونی های سنگرهایتان، به خاک گونیهایتان و به ذره ذره خاک پایتان، قول می دهم که تا آخر در سنگر بمانم، به شرطی که شما هم قول بدهید هیچگاه پشتم را خالی نگذارید.                                                                

به همه سربندهای یا زهرا(س)،به پلاکهایتان، به چفیه ها و قرآن جیبی و به همه وصیتنامه هایتان، قول می دهم که هر سال وصیت نامه بنویسم به شرطی که قول بدهید هیچ وقت نصیحتهای برادرانه تان را قطع نکنید.به همه نمازهای شبتان، به نجواهای شبانه و شبهای عاشقانه تان قول می دهم من هم گاهی! نماز شب بخوانم.به شرطی که در نماز شبستان دعایم کنید.

به همه مینها، آر.پی جی ها و همه سیم خاردارها قول می دهم سعی کنم از سیم خاردار منیتم بیرون بیایم(حتی اگر زخمی شوم) به شرطی که شما هم قول بدهید هیچگاه مرا از ریسمان محکم الهی جدا نکنید.

به همه مقرها،بی سیم ها و بی سیم چی ها و به همه دیدبانهایتان قول می دهم که هیچ وقت چشم از راه شما برندارم به شرطی که قول بدهید هیچگاه از میدان دیدتان خارج نشوم.

به تمام گلوله هایتان، به گِل پوتینهایتان و به تمام گُلهایی که از مزار پاکتان سربرآورده اند قول می دهم در امتداد راهتان گُل بکارم به شرطی که مواظب باشید دسته گُل به آب ندهم.

به نقشه های عملیاتیتان، به نقشه های حمله و ضد حمله تان و به نقش جاودانتان قول می دهم تمام نقشه های دشمن را نقش برآب کنم به شرطی که نقشتان را در زندگیم کمرنگ نکنید.

به رمز عملیات ها،به رازهای نهفته در سینه هایتان و به رازهای سز به مهر زیر سربندهایتان قول می دهم راز شهادتتان را فاش کنم به شرطی که شما هم رمز عملیات امروز را به من بگویید.

قول می دهم...

شما هم قول بدهید به قولهایم عمل کنم.

منجی

ببخش مولا که گناه من باعث نیامدنت می شود. ببخش مولا که اندازه 313 نفر فریاد توان ندارم. ببخش که می خواهمت ولی می آزارمت. ندیدنت تاوان بزرگیست، چه کنم که چشمان زمینیم به پستی دنیا عادت کرده است؟ چه کنم که زاویه چشمانم تنگ شده است ووسعت آسمانی را در خود نمی گنجاند.

مولای غریب درگذر از گناه زمینی ام. اشعه ماورای بنفش خورشیدهای مصنوعی ، بینایی چشمانم را از من گزفته است، دستی برآور و بر شفای ظلمت دیدگانم ضامن باش. بیا و قدم در کوچه های خاموش و بی گذر دنیایم بگذار تا خاک پایت طوطیای چشمانم شود.