آسمانیها

کانون فرهنگی عاشورا (آسمانیها)

آسمانیها

کانون فرهنگی عاشورا (آسمانیها)

الهی

الهی! پسندیدگان ترا به تو جستند، بپیوستند، ناپسندیدگان ترا به خود جستند بگسستند، نه او که پیوست به شکر رسید، نه او که بگسست به عذر رسید، ای برساننده به خود و رساننده به خود، برسانم که کس نرسید به خود، ای راه ترا دلیل دردی فردی تو و آشنات فردی.

دحو الارض

 

روزی است که زمین از نقطه صفر زمین یعنی کعبه بوجود آمد.

دحو الارض فرداست.

 

دحو الارض روزى است که خداوند زمین را از زیر کعبه پهن نمود حضرت رضا (علیه السلام ) فرمود : روز بیست و پنجم ذیقعده روز ولادت ابراهیم خلیل ( علیه السلام ) و روز ولادت عیسى بن مریم ( علیه السلام ) است و روزى است که زمین از زیر کعبه گسترده شده هر که در آن روز روزه بدارد مانند کسى باشد که شصت ماه روزه گرفته باشد .

بهترین - بدترین

بهترینم یا بدترینم ؟!

 

شیخ ما گفت : وحی آمد به موسی علیه السلام که بنی اسرائیل را بگو که بهترین کسی از میانة خویش اختیار کنی . هزار کس اختیار کردند وحی آمد که ازین هزار بهترین اختیار کنید . صد بدر کردند . وحی آمد که ازین صد بهترین اختیار کنید . ده اختیار کردند . وحی آمد که ازین ده بهترین اختیار کنید . سه اختیار کردند . وحی آمد که ازین سه بهترین اختیار کنید . یکی اختیار کردند . وحی آمد که این یگانه را بگوئید تا بترین بنی اسرائیل را بیارد . چهار روز مهلت خواست . و گرد بر می گشت . روز چهارم به کویی فرو می شد . مردی را دید که به فساد و ناشایستگی معروف بود . و انواع فسق و فجور در او موجود ، چنانکه در آن کار انگشت نمای گشته بود . خواست که وی را ببرد . اندیشه ای به دلش درآمد که به ظاهر حکم نشاید کرد روابود که او را قدری و پایگاهی بود . به قول مردمان خطّی به وی فرو نتوان کشید . و به اینکه خلق مرا اختیار کردند ، که تو بهتری ، غرّه نتوان گشت . چون هرچه کنم به گمان خواهد بود ؛ این گمان در حقّ خویش برم ، بهتر . دستار در گردن خویش نهاد و آمد تا به نزد موسی . گفت : هرچند نگاه کردم هیچ کس را بتر از خویشتن نمی بینم .

 

وحی آمد به موسی که این مرد بهترین ایشان است ، نه بدانکه طاعت او بیش است ، لیکن بدانکه خویشتن را بترین دانست .

امر به معروف

امر به معروف تنفس روح است ، روح انسان را به گونه ای آزاد می کند که بتواند حیاتش را به درستی ادامه دهد و آزادانه زندگی کند .

  به فرموده امیرالمؤمنین علی «علیه السلام» :

 کسی که کار بد را به قلب وزبانش انکار نکند مرده ای میان زنده هاست .

 

  آری وظیفه ما این است که خوبیها را به دیگران پیشنهاد کنیم و موقعی که زندگی از تعادل اسلامی خارج شد ، روند صحیح را تذکّر دهیم .اگر ظاهر کسی ، الفاظ کسی یا سفره کسی از تعادل خارج شد باید به او تذکر داد . اگر شما تذکر دهید طرف مقابلتان منفعل می شود امّا اگر تذکّر ندهید و مدتی به این روش ادامه دهید خودتان منفعل می شوید چون فضایی در اجتماع پدید می آید که خود شما را زیر سئوال می برد .

  مثلا به خانه اقوام می رویم می بینیم که سفره شان تجملی است . می گوییم این چه سفره ای است که انداخته اید ؟آیا سفره پیامبر « صلوات الله علیه » هم همینطور بود ؟ اولین نفعی که با گفتن این حرف عاید ما می شود این است که از آن سفره طاغوتی آزاد می شویم . فردا که او به خانه شما آید و با سفره ساده ای روبرو شد دیگر نمی تواند بگوید چرا گدابازی درآورده ای ! چون شما قبلا به او تذکر داده اید که با تجمل مخالفید . نظر شخصی که ملاک نیست . نظر اسلام ملاک است . سفره پیامبر« صلوات الله علیه » الگوی ماست .

 

چگونه می توان فضایی ایجاد نمود که در آن سالم زیست ؟

 

  باید سعی کنیم کسانی را که در مسیر دنیا تند می روند منفعل کنیم و حداقل نتیجه ای که می گیریم آن است که خودمان آزاد می شویم . باید به معروف امر کرد و معروف چیزی است که خدا می پسندد .

  به فرموده امیرالمؤمنین علی «علیه السلام» : 

    امر به معروف کن تا اهل معروف شوی .

  اگر امر به معروف نکنید دیگران طلبکارتان می شوند . مثلا اگر نگویید این تجملات چیست ، می گویند چرا شما تجمل ندارید .در امر به معروف لازم نیست برای طرف مقابل فلسفه تدریس کنید .فقط یک جمله بگویید: « این چه وضعی است » چیز دیگری هم نگویید . بگذارید او هر چه می خواهد شلوغ کند . شما همان یک جمله را که بگویید کافی است . با این کار چه فرهنگ جامعه تغییر نکند حداقل حُسنش آن است که بچه های مذهبی دیگر در جامعه منفعل  نخواهند بود .

 

 آی برادر آمر ؛ با موضع گیری در مقابل کار خلاف و دفاع از معروف و کار حق شخصیت خود را الهی خواهی کرد و وارد نظام دیگری خواهی شد .

   امیرالمؤمنین علی «علیه السلام» می فرمایند :

 

  در راه خدا به جدّ تلاش کن و از سرزنش کسی هم نترس .  

 

بیائید فقط و فقط محکم به دین بچسبیم .

 اگر مردم بفهمند که شما یک فرد مذهبی پایدار و مقاومی هستید ، کوتاه هم نمی آیید ، دیگر برایتان نقشه نمی کشند که شما را آلوده کنند یا انتظارات بیهوده از شما داشته باشند .

   آی برادر آمر ؛ یک دیندار جدی باش . از ترس اینکه در راه دینداری ملامت     می شوی از دینداری دست برندار .  

 و به فرموده امیرالمؤمنین علی «علیه السلام» : در راه حق وارد هر گردابی بشو و نترس . بگذار هر کس هرچه می خواهد بگوید . اگر برایت اهمیت نداشته باشد چه خواهد شد موفق می شوی . پس اگر مطمئن بودی کاری حق است آن را انجام بده .

 

    آی برادران دینی؛

 

               باور کنید هرچه ضربه خورده ایم از دینداری ضعیف ما ناشی شده است ، نه از بی دین بودن ما .

 

امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) : « جاهِد فیِ الله حَقَّ جِهادِه »

 

 [ در راه خدا تلاش کن آن گونه که حق تلاش است ، یعنی محکم دینداری کن .]

 

بیائید ؛ هیچ دستگیره ای به شیطان ندهیم .

چگونه ؟

 با محکم و جدّی دینداری کردن .

 

وشرط نَربودن دین از شما این است که : « لا تأخُذکَ فِی اللهِ لَومَهُ لائِم »

[ در راه دین از سرزنش ملامتگران نهراسی.]   امیرالمؤمنین علی  (علیه السلام)

  و بدان که هیچ کس نمی تواند خیر یا ضرری به ما برساند یا از رسیدن آن جلوگیری کند .

              برای شروع کار باید اول دین را عمیق بفهمیم تا بتوانیم بفهمانیم .

نیایش و عشق از دیدگاه شریعتی

نیایش، در تاریخ شیعه می تواند به عنوان مکتب امام سجاد نامگذاری شود. اساساً در طول تاریخ و در همه ادیان، نیایش، دعا و و عبادت بر دو پایه قرار دارد. یعنی تجلی دو نیاز و دو احساس در روح آدمی است. یکی فقر، به معنای احتیاج، به معنای نیاز که انسان تشنه و عطشناک که احساس کمبود دارد، هم چنانکه برای رفع نیازهای دیگرش متوسل به این و آن می شود و یا در جستجوی مایحتاجش به تکاپو می افتد، نوعی از کمبودها را در درون روح خود، یا در سرنوشت زندگی اش را نیز احساس کند. جلوه ی بیرونی این نیاز، نیایش است، و ریشه ی نیاز و نیایش یکی است.


بنابراین نیایش و دعا، گاه به عنوان درخواست چیزی است که نیایشگر بدان محتاج است و ندارد. و گاه عالی تر از این مرحله است و به عنوان تجلی عشق است. گرچه عشق را نیز می توان یکی از نیازهای روح گفت، اما به خاطر اینکه خودش یک نیاز کاملاً مستقل است، یک ماهیت مرموز و یک شعله اهورایی و الهی در درون روح آدمی است و بیش از هر چیز در زندگی آدم دست اندرکار است و بیش از هر چیز در نظر آدم مجهول است، در نتیجه مستقل از نیاز و فقر شمرده می شود. این عالی ترین نوع دعا و نیایش است، نیایش و دعائی که زائیده ی روح عاشق است: احساس عشق.
عشق چیست؟ صدها تعریف درباره ی عشق کرده اند، و می شود کرد، اما آنچه به نظر من بهترین و عمیق ترین تعریف از عشق است، این است که "عشق زائیده تنهایی است و تنهایی نیز زائیده عشق است" تنهایی، به معنای این نیست، که یک فرد بی کس باشد، کسی در پیرامونش نباشد. اگر کسی پیوندی، کششی، انتظاری، و نیاز پیوستگی و اتصالی در درونش نداشته باشد، نسبت به هر چیزی، نسبت به هر کسی، اگر منفرد و تک هم باشد، تنها نیست. برعکس کسی که نیاز چنین اتصال و پیوست و خویشاوندی ئی در درونش حس می کند، و بعد احساس می کند از او جدا افتاده، بریده شده و تنها مانده است، در انبوه جمعیت نیز تنهاست. چنین روحی که ممکن است در آتش یک عشق زمینی، و یا در آتش یک عشق ماورائی بسوزد و بگدازد، پرستش را و در عالی ترین شکلش نوعی از دعا و یا نیایش را به وجود می آورد، که بقول کارل "نیایشی است که زائیده ی عشق است."