خداوندا! خود کردم و خود خریدم، آتش بر خود خود افروزانیدم، از دوستی آواز دادم، دل و جان فراناز دادم.
مهربانا! اکنون که در غرقابم، دستم گیر که گرم افتادم.
خداوندا! هرکس را آتش در دل است و این بیچاره را در جان، از آن است که هر کس را سروسامان است و این درویش بی سروسامان است، موجود نفس های جوانمردانی و حاضر دل های ذاکرانی، از نزدیک نشانت می دهند و برتر از آنی و از دورت می پندارند و نزدیکتر از جانی،
الهی! هرکس را امیدی، و امید رهی دیدار، رهی را بی دیدار نه به مزد حاجت است نه با بهشت کار، مرا تا باشد این درد نهانی، ترا جویم که درمانم تو دانی.
سلام دوست آسمونی. خوب مینویسید. پرمحتوا و نغز.
من و جوجه هام داریم مینویسیم . اما به سبکی متفاوت. برای اینکه مامانهای گل و باباهای عزیز سرباز برای آقا تربیت کنند نه سربار. سر بزنید و اگه پسندیدید برای تبادل لینک خبرمون کنید......
اللهم عجل لولیک الفرج.
التماس دعا
.::نامه::.
قلم را روی کاغذ می گذارم...........برایت چند خطی می نگارم
به نام خالق وصل و جدایی...........به نام نامی پروردگــــــــارم
سلام ای نازنین بی وفایم...........سلامت هستی ای زیبا نگارم
اگر چه بینهایت دوری ازمن......!!!
...........................................................
یا حق
سلام
مناجات های زیبایی دارید ، این گرفتار در قفس را از دعای خیر فراموش نفرمائید .