"این که حسین فریاد مىزند - پس از این که همه عزیزانش را در خون مىبیند و جز دشمن کینه توز و غارتگر در برابرش نمىبیند - فریاد مىزند که: «آیا کسى هست که مرا یارى کند و انتقام کشد؟» «هل من ناصر ینصرنى؟»؛ مگر نمىداند که کسى نیست که او را یارى کند و انتقام گیرد؟ این «سؤال»، سؤال از تاریخ فرداى بشرى است و این پرسش، از آینده است و از همه ماست و این سؤال، انتظار حسین را از عاشقانش بیان مىکند و دعوت شهادت او را به همه کسانى که براى شهیدان حرمت و عظمت قائلند، اعلام مىنماید.
امام حسینعلیه السلام مظهر و سمبل حق است که در همه عصرها، چون نمادى زنده و خروشان، ظهور پیدا مىکند و همه کسانى را که از پاسدارى حقیقت زمان خود طفره مىروند، به یارى مىطلبد و در واقع یارى طلبیدن امامِ عشق در کربلا، انعکاس موج اندیشه اسلامى براى کمک به حق در همه زمانهاست. «هل من ناصر ینصرنى»، یعنى آیا کمک کنندهاى هست که حق را یارى کند؟(شریعتی)
ببخشید که نشناختمت !!!!!!!!!!
از همان ابتدای مراسم سینه زنی و نوحه سرایی در هیئت نگاه عاشقم را به در دوخته بودم . نگرانِ نیامدنت بودم . شاید هم نگرانِ آمدنت ، که بیائی و از من رو بگیری ! دیر کرده بودی ، از مجلس خیلی نمانده بود ! گفتم نکند نشانی این جا را نداری ، اما به خودم خندیدم ، مگر می شود نشانی مجلسی را که برایت برپا می کنند ندانی ! طاقت نیاوردم و کنار در ایستادم تا به محض دیدنت ، اولین کسی باشم که به تو خوش آمد می گویم ، کفشهایت را بگیرم و بهترین جای مجلس را برایت آماده کنم ! مجلس تمام شد . بغضِ غریبی راه گلویم را بسته بود ، از این که نیامده بودی ناراحت بودم ! به داخل هیئت برگشتم ، بوی خوش سیب همه جا را پُر کرده بود ، آری ، تو آمده بودی ، از همان اول ! همه خوشحال بودند از دیدن تو ، و فقط من تو را ندیده بودم ، تو داخل هیئت بودی و من کنارِ در، انتظارت را می کشیدم . از کنارم رد شده بودی و من ... . « ببخشید که نشناختمت ! ! »
منت کشی ز یوسف بطها بروی چشم
نمایشنامة اوج عبودیت
ماه شب عاشورا آرام و پریده رنگ ، به دشت کربلا می تابید . صدای سکوت ، سکوتِ فضا را سنگین کرده بود . فریاد خاموشی سکوت در سراسر دشت پیچیده بود . در دل عده ای بیم و هراس و در دل عده ای دیگر ، امن و قرار . انگار شب قصد سحر شدن نداشت . تشنگی بر طاقت فرسا بودن گذر ثانیه ها افزوده بود و در این میان ، آشناترین آشنا در میان خیمة غریب خود نمایش اوج عبودیت را به انتظار نشسته بود ، در میان دو انگشت خود مقصد را به همراهانش نشان داده بود ، از این رو دلهای یارانش آرامش یافته بود . صبح روز دهم عاشورای سال 61 هجری ، نماز صبح را با یارانش گذارد و هنوز تعقیبات نماز تمام نشده بود که دشمن طبل جنگ را به صدا درآورد و در مقابل آزاده ترین آزادگان و نماد راستین رهایی از بندگی ، فریاد یا جنگ یا تسلیم را برآورد ؛ بی خبر از آنکه ، آنان مصداق این بیت شعرند :
ما زنده به آنیم که آرام نگیریم موجیم که آسودگی ما عدم ماست
با هر تغییر مکان خورشید به سمت وسط آسمانِ آبی رنگ ظهر کربلا ، تک تک یاران خون خدا ، به سوی مقصود می شتافتند و از استقبال باشکوه آسمانیان بهره مند می شدند . چه مراسم باشکوهی در دل آسمان برای لب تشنگان برپا بود ؟ خدا می داند . به راستی به کدامین شراب ناب مست بودند که حد را با تازیانة شمشیر بر آنها جاری می کردند و خم به ابرویشان نمی آمد ؟ آفتاب به وسط آسمان رسیده بود ندای « هَل مِن ناصِر یَنصُرُنی » خون خدا به گوشها می رسید . امّا در دلهای از خدا بریده کارگر نمی افتاد و دریغ از لبیک گفتن احدی به وی . فرزند رسول خدا ، پسر شیر خدا ، عزیز فاطمة زهرا ، دستگیر اهل عالم ، با همة آشناییَش ، غریب و تنها در دل یک صحرای خشک و خشن ، با لب تشنه ، در میان یزیدیان فریاد امداد طلبی برمی آورد و مگر قلبی که آلوده به دنیا گشته توان لبیک گفتن را دارد ؟ این اوج نمایشنامه ای ایست که از غدیر آغاز شد و هرگز پایان نمی پذیرد تا رجعت سرخ هنرمند یکتای آن در با شکوهترین صحنه ، زیباترین پرده و جان گدازترین متنها . نمایشنامة کربلا نه تنها پایان نیافت بلکه غروب خورشید ظهر عاشورا ، فصل جدید آن و آغازگر پردة زیبای آن است که تا همیشة تاریخ با یادآوری یاد و خاطرة آن شمر و یزیدیان زمان شناخته و در بطن خفه شوند،حتی اگر به قیمت عزیزترینِ چیزها تمام شود .
برخى درباره آثار شهادت حسینى تردید کردند! و آن را قیامى خواندهاند که شکست خورده است؛ شگفتا! کدام جهاد و کدام جنگِ پیروزى بوده است که دامنه فتوحاتش در سطح جامعه در عمق اندیشه و احساس و در طول زمان و ادوار تاریخ، این همه گسترده و عمیق و بارآور باشد؟... حسین با شهادت «ید بیضاء» کرد، از خون شهیدان «دم مسیحائى» ساخت که کور را بینا مىکند و مرده را حیات مىبخشد... اما نه تنها در عصر خویش و در سرزمین خویش، که «شهادت» جنگ نیست، رسالت است؛ سلاح نیست، پیام است؛ کلمهاى است که با خون تلفظ مىشود.
تأثیر حادثه کربلا، هم در بستر زمان خود و هم در طول تاریخ، عمیق و فراگیر بوده است. نهضتهایى که با فاصله کمى با الهامگیرى از قیام خونین کربلا شکفتند - مانند قیام توابین و ابومسلم خراسانى - و جانهاى مردمى که از ترنم خونهاى گرم شهیدان کربلا زندگى یافتند، معدود نیستند؛ انقلاب اسلامى شاهد و مثالى زنده در عصر حاضر است که هم در شروع نهضت، پیروزى انقلاب، ثبات نظام و ادامه آن تا هم اکنون همواره زیر درخشش پرتو عشق به اباعبدالله الحسینعلیه السلام جریان یافته است. به راستى کدامین عشق و ایمان جوشان براى پیشبرد انقلاب اسلامى مىتوانست به اندازه عشق و ایمان حسینى مؤثر باشد؟ (شریعتی)