آسمانیها

کانون فرهنگی عاشورا (آسمانیها)

آسمانیها

کانون فرهنگی عاشورا (آسمانیها)

سیزده رجب بود.

خورشید آرام آرام خود را از پشت کوه ابو قبیس بالا کشید.
نور کم فروغ خویش را روانه مکه، زیستگاه دیرین مردان خدا کرد.
کوچه ها شلوغ تر از هر روز به نظر می رسید.
اطراف کعبه ازدحام چشمگیری بود.
خورشید باز هم بالاتر آمد. اینک تکاپو و رفت و آمد غیر معمول مکه، کاملا جلب نظر می کرد. هر کس از خانه خارج می شد، یک راست به طرف کعبه می رفت.
اطراف مکه لحظه به لحظه شلوغ تر می شد.
این همه مردم، صبح اول وقت، به یقین برای طواف از خانه خارج نشده اند.
عده ای رنگ به چهره نداشتند.
تعدادی از زنان بنی هاشم، هراسان به کعبه می نگریستند. چند نفر به طرف در ورودی کعبه رفتند.
خدمتگزاران مسجدالاحرام از این در وارد کعبه می شدند و خانه را نظافت می کردند.
تلاششان برای ورود به کعبه بی نتیجه ماند.
یکی گفت: سه روز است که تلاش می کنیم این در را باز کنیم.
مردی گفت: تا به حال نه چنین چیزی دیده و نه شنیده ام.
شما را به خدا به این شکاف نگاه کنید!
دیوار شکاف خورده!
از هم باز شده!
یکی را در خود جای داده!
بعد هم دوباره بسته شده!
جوانی با صدای بلند فریاد کشید.
این کعبه است.
خانه خداست.
معمار آن آدم صفی و ابراهیم خلیل بوده.
آجرهایش با دستان اسماعیل ذبیح آشناست.
زمینش بدن انبیای بزرگ خدا را، در آغوش گرفته.
چگونه می شود سه روز، زن بارداری را در خود جای دهد؟
پیرمرد گفت:
من و دوستانم با چشمان خود دیدیم! ما چند نفر کنار کعبه حرف می زدیم، فاطمه بنت اسد وارد شد. به سختی راه می رفت. از درد به خود می پیچید. مقابل کعبه ایستاد، دست هایش رو به آسمان بود و مناجات می کرد.
نزدیک شدم ببینم با این حال زار برای چه اینجا آمده؟ حضرت علی علیه السلام
با خدا چه کار دارد؟ شنیدم می گفت:
پروردگارا!
من به تو و به هر پیامبری که فرستادی، ایمان آورده ام.
هر کتابی که نازل کردی باور دارم.
گفته های جدم ابراهیم علیه السلام را تصدیق می کنم.
پیرمرد توضیح داد: می دانید که فاطمه بنت اسد، از نوادگان اسماعیل است.
بعد گفت: از تو می خواهم که به حق خانه ات و به حق فرزندی که همراه دارم.
- او که با من سخن می گوید و مونس من است و یقین دارم یکی از آیات عظمت توست - ولادت او را بر من آسان کنی.
تا این سخنان از دهان او خارج شد ناگهان دیوار کعبه شکاف برداشت! شکاف کاملاً باز شد.
به حدی که یک نفر بتواند به راحتی از آن رد شود. بعد هم او وارد شد و لبه های شکاف به هم رسید. اینک سه روز است داخل کعبه است.
در همین گیر و دار چشم ها به طرفی برگشت. مردی با چهره ای جذاب وارد مسجدالحرام شد. لبخند دل نشینی بر لب داشت.
از همان دور که می آمد، به شکاف کعبه خیره شده بود؛ همان جایی که سه روز قبل باز شده بود و زن بارداری را در آغوش گرفته بود.
جمعیت اطراف کعبه افزوده شده بود و همگی متوجه مرد تازه وارد بودند او کیست؟ ابوطالب است! همسر فاطمه بنت اسد، که اینک در کعبه است.
ابوطالب در مکه از احترام فراوانی برخوردار بود و بزرگ خانه خدا محسوب می شد. در کارهای مهم، حرف، همیشه حرف او بود. پدرش عبدالمطلب نیز این گونه بود؛ همان که در داستان ابرهه و اصحاب فیل، شایستگی فراوانی از خود نشان داد.
ابوطالب نزدیک شد. مردم به احترام او کمی عقب ایستادند. کسانی که در اطراف نشسته بودند تمام قامت ایستادند. نزدیک شد و تا نزدیکی شکاف رفت. خدای بزرگ! این فرزند کیست که خانه خدا این گونه پذیرای مام اوست؟                           

                                                                               (با تشکر از سایت www.13rajab.ir)

نظرات 3 + ارسال نظر
یاس یکشنبه 14 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 04:22 ب.ظ http://www.yaseman-17.blogsky.com

قشنگ بود
به منم سر بزن

چاشته های میهنی یکشنبه 14 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 04:25 ب.ظ

درود
http://www.chashteha.blogspot.com

عطیه یکشنبه 14 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 05:59 ب.ظ http://tomareeshgh70.blogfa.com

چون نامه ی جرم ما به هم پیچیدند...

بردند و به میزان عمل سنجیدند...

بیش از همه کس گناه ما بود ولی....

ما را به محبت علی(ع) بخشیدند....

سالروز تولد حضرت علی (ع)رو بهتون تبریک میگم


التماس دعا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد