مرد کیست؟؟؟
ابوسعید را گفتند : کسى را مى شناسیم که مقام او آن چنان است که بر روى آب راه مى رود.
شیخ گفت : کار دشوارى نیست ؛ پرندگانى نیز باشند که بر روى آب پا مى نهند و راه مى روند.
گفتند : فلان کس در هوا مى پرد. گفت : مگسى نیز در هوا بپرد.
گفتند : فلان کس در یک لحظه ، از شهرى به شهرى مى رود.
گفت : شیطان نیز در یک دم ، از شرق عالم به مغرب آن مى رود. این چنین چیزها ، چندان مهم و قیمتى نیست.
مرد آن باشد که در میان خلق نشیند و برخیزد و بخسبد و با مردم داد و ستد کند و با آنان در آمیزد و یک لحظه از خداى غافل نباشد.
در شگفتم که سلام آغاز هر دیداریست ولی در نماز پایان است. شاید این بدین معنیست که پایان نماز آغاز دیدار است...(شریعتی)
ترا که داند؟ که ترا تو دانی! ترا نداند کس، ترا تو دانی و بس. ای سزاوار ثناء خویش و ای شکر کننده ی عطاء خویش، رهی بذات خود از خدمت تو عاجز و به عقل خود از شناخت منت تو عاجز، و به توان خود از سزای عقل تو عاجز.
کریما! گرفتار آن دردم که تو درمان آنی، بنده ی آن ثنا ام که تو سزای آنی من در تو چه دانم؟ تو دانی!تو آنی که گفتی من آنم! آنی.
سخن از تنهایی وغربت شما چه سخت ودشوار است.آخر مگر می توان باور کردکسی که تمامی کائنات ، آسمان ها وزمین وزمان به خاطر او برپاست،او که اگر نبود زمین اهلش را فرو می برد،او که تمامی موجودات به یمن او روزی می خورند وبر سر خوان او نشسته اند ناشناخته و غریب بماند؟!
مگر ممکن است آن که موعود همه ی انبیا و اولیای الهی است و همه چشم انتظار آمدنش هستند،به دست فراموشی سپرده شود؟!
مگر می شود منتقم خون خدا همچون خود او غریب و مظلوم باشد؟!
ای کاش ابر تیره ی غیبت کنار میرفت وخورشید وجودتان آشکار می شد و خود بر غربتتان پایان می دادید و دیگر کسی شما را غریب وتنها نمی خواند. ای کاش دوستان وشیعیان در غربت شما اشک ماتم نمی ریختند ،ای کاش ندبه و ناله آنها در روز های جمعه به پایان میرسیدو دیگر کسی با اشک چشم نمی نالید که :«این استقرّت بک النّوی»
ای کاش ناله ی «عزیز علیّ ان اری الخلق ولا تری» را دیگر سر نمی دادیم ،ای کاش صبح جمعه ای می آمد و ندای «انا بقیّه الله » شما بلند می شد و همه دنیا را فرا می گرفت که همین پایان غربت وتنهایی شما می شد . اما برای غربت وتنهایی
شما همین بس که بعضی از شیعیان از این غربت شما غافلند وتازه باید برایشان ثابت شود که شما نیز غریب وتنها هستید و این نشانه غریب الغربایی شماست.
آخر این صفت را از جدتان حسین (ع) به ارث برده اید . اگر او در روز عاشورا ندای«هل من ناصر ینصرنی» را سر داد
وجوابی نشنیدو به شهادت رسید، شما هم در طول سال ها بلکه قرن هاست که این ندای غریبانه را هزاران بار سر داده اید
اما لبیکی نشنیده ایدو اعمال زشت و کردار بد ما ، روح وروان شما راآزرده و اشک شما را جاری کرده است واین غم درون سینه تان، مانند این است که شما را هزاران بار به شهادت رسانده باشند. در روز عاشورا تنها یک نفر به ندای جدتان حسین (ع) لبیک گفت که آن هم «حرّ» بود اما در حقیقت این حرّ نبود که لبیک گفت بلکه مولایش حسین (ع) بود
که او را بر گزیدو در اول نگاهی با دل وقلبش چنان کرد که می دانید.
مولا جان ! چه می شود شما هم نگاهی به ما کنید و ما را برای یاری ونصرت خود برگزینیدواز این طریق سعادتهمیشگی وابدی ما را باعث گردیدهر چند که اندک لیاقتی درخود نمی بینیم.
آقای مدیرکل !
جناب رئیس !
مسئول محترم !
معاون گرامی !
مشاور عزیز !
*اگر امام بیاید چند نفر از شما بر سر پست و مقامتان باقی می مانید؟
*امام ، می شکند پایی را که روی حق گذاشته شود . مواظب باش!
*زیر ذره بین نگاه امام همه خطاها بزرگند، چه کسی را گول می زنی؟
غافلند آنان که نگران «غیبت» امامند ، اما نگران «حضورش» نیستند.
وقتی امام نیت تو را بداند از خجالت آب نمی شوی؟
چه قدر غیبت ؟ چه قدردروغ؟ چه قدر فریب؟
بیخود نیست که توفیق دعای فرج از این زبان ها گرفته شده است.
دویست بار هم که «ایاک نعبد وایاک نستعین» بگویی، وقتی دلت گرفتار دیگری باشد، نماز امام زمان را نخوانده ای.
توقع بیجایی است ،با چشم آلوده روی پاک را دیدن!
امام از توجیه بیزاراست نیت وعملت را موجه کن !
با هر گناه تو دل امام شکسته تر می شود.
حواست کجاست؟
«انَّ الارض یرثها عبادی الصالحون»
کجای کاری؟؟؟