بارون ، سیل ، زلزله ، آتیش ، نامردی ، نامرادی ... هیچ بهونه ای برای یک چریک که دشمن بهش حمله ور شده کارساز نیست . حالا وقتش امشب بدون هیچ وسیله دسته دسته وسط بیابون و فردا صبح ، وعدة ما پادگان حق . هر گروهی درست رسید و کج نرفت به مقصد رسیده و گرنه ... می ره خدمت ... .
آقا... خیلی جاها را نمی شه رفت . بعضی جاها را باید بیارن پیش ما . وقتی خدا نزدیکترین چیز به آدم باشه که دیگه ستاره ها ، دور نیستن . راه اونجاها از همین دل شروع می شه . پشت این همه ستاره ، این همه کهکشون چی وجود داره ؟ من مطمئنم آدمیزاد باید به همه جا سفر کنه . اگه بناس اونجاها چیزایی باشه که ما نبینیم ، پس برای چی هست ؟ با کدوم سفینه باید رفت اونجا ؟! با ژیان ما فقیر فقرا و خرِ مَشمُراد که نمیشه رفت اونجا . حالا که آوردندمون ، خیال پردازی بسه . به ستاره ها نگاه کنیم .شاید الان گروههای دیگه راهو پیدا کردند ما باید فردا ، اول روز به مبدأ برسیم و گرنه جهاد بی جهاد ، خوشی بی خوشی . امشب بهترین بهانه س ، اینجا باید تکلیف خودمون رو روشن کنیم .
باید سنگامون و با خودمون وا بکنیم و خدا می داند که موفق می شیم اگه ...
سلام
نوشته زیبایی بود...درسته..آدم باید از خودش شروع کنه...
هیچ کدام از این صحبتها مال ما نیست ُ هرچی هست از اونه - اگه صحبتی - مقاله ای و یا حرف و حدیثی دارید برامون بفرستید که در نشریات و برنامه های مختلف استفاده کنیم .