آسمانیها

کانون فرهنگی عاشورا (آسمانیها)

آسمانیها

کانون فرهنگی عاشورا (آسمانیها)

قضاوتهای امیر المومنین علی (ع)

جوانی  نزد عُمَر آمد و مال پدرش راخواست . عمر او را از پیش خود راند . آن پسر از مسجد بیرون آمد . حضرت علی علیه السّلام از احوال او پرسید . گفت : مال پدرم در نزد عُمَر است . به من نمی دهد . بر من فریاد زد و مرا از پیش خود راند .

حضرت فرمود : امروز حکمی بنمایم که خداوند متعال در فوق سبع سماوات کرده باشد و آن حکم را نمی تواند کسی بنماید مگر کسی که خداوند متعال او را برگزیده باشد و برای علم خود او را انتخاب کرده باشد . سپس آن پسر را با جمعی از صحابه که در میان آنها عمر نیز بود برسر قبر پدر آن جوان آوردند . حضرت فرمان داد تا قبر آن مرد را بشکافند . سپس فرمود تا یک دندة پهلوی او را بیرون آورند و به آن جوان گفتند که آن استخوان دنده را نزدیک ببرد و ببوید . درآن حال خون از بینی او بیرون آمد . حضرت فرمان داد تا مال را به او تحویل دهند که این پسر فرزند این میت است . سپس امیرالمؤمنین (ع) حاضرین را  فرمود که آن استخوان را بو کنند . همة حاضرین این کار را کردند و از بینی هیچ کدام خون نیامد . دوباره جوان آن را بو کرد و خون زیادی از بینی او خارج شد . پس حضرت فرمود : همانا میّت ، پدر این جوان است ، مال را به او تسلیم کنید و سپس گفت به خدا قسم نَه من دروغ گفتم و نه  تو  ( جوان ) .     ( قضاوتهای امیرالمؤمنین / ص 60 )

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد